دنياى غريبيست مردمان عجيبى !
هيچکس مثل من نيست
هيچکس مثل تو نيست
مگر مى شود اينهمه بود و يکى نبود
. غريبانه ها را چقدر بر ديوار خلوت و خود خورى بگرييم.
آوار خود فرو ريختنها گم مى کند تو را و مشوش احساس نا شناخته اى پريشان خواهى ماند...
هر کسى را به ظرف وجود انديشه داده اند هر کسى را به وسع سينه مهر داده اند و هر کسى را به قد نگاه چشم داده اند و هرکسى را ...
نمى دانم چگونه شد که به اينجا وارد شدم
نا خواسته بود از سر بيکارى و يا ناچارى نمى دانم
هميشه رستگارى جاييست که مى پندارى عصيان موج مى زند....
هميشه حقيقت دروغيست که بر گفتنش اصرار مى ورزى...
در عصر آهن و سيمان مگر مى شود مهربان بود
آنجا که برادر به برادر رحم نمى ورزد خواهر به خواهر مهر نمى انگيزد...
نگفته ها بسيارند...

:: بازدید از این مطلب : 764
|
امتیاز مطلب : 212
|
تعداد امتیازدهندگان : 58
|
مجموع امتیاز : 58