بعضی وقت ها
فکر می کنم
که شاید
جدایی بهتر از با هم بودن است
چون افقی بی طلوع
بی غروب
چه فرق می کند
برای زمینی که دلش
هیچ گاه
برای خورشید تنگ نمی شود!
نمی دانم
یا شاید نمی خواهم بدانم
که دیگر دوست دارم
تو را ببینم...؟
زمان
چیزی را کهنه نکرد
اما؛
این ذهن من است
که چه آرام
می خواهد
که فراموش کنم...!
نمی دانم که من هم
می خواهم؟
نمی دانم
و هیچ گاه هم نخواهم دانست
چطور نگاه هایمان
می خواهند
فراموش شوند...
فراموش کنند...
اما حالا
فکر می کنم
یا شاید دوست داریم فکر کنیم
که جدایی
بهتر از با هم بودن است.....
:: بازدید از این مطلب : 534
|
امتیاز مطلب : 193
|
تعداد امتیازدهندگان : 53
|
مجموع امتیاز : 53