از بي نهايت ها ميترسم...
اهاي درشکه ران اين زندگي و اين زمان
لحظه اي توقف کن!
اين منم پر از ناله هاي بي مقصد...
زود تر از انچه مي انديشيدم ، دير شد !
درشکه ران
جواب من سکوت بي معني اين همه ثانيه هاي رفته نيست...
درشکه ران زندگي
به من بگو کجاي جاده ي هدف ايستاده ام ؟
دير شده؟
راه بازگشت به جز بن بست نيست !
نگاه کن تمام خيابان هاي پشت سرم بن بست شده!...
خداي ساکت ثانيه ها
مرا در باور بود و نبودت رها نکن...
بگو اين همه خرناسه هاي بي مقد چيست که
به سوي من حواله ميکني؟
اين همه حرف و اين همه گوش براي نشنيدن
بگو...
بگو...
خداي ساکت ثانيه ها چيزي بگو...
:: بازدید از این مطلب : 672
|
امتیاز مطلب : 216
|
تعداد امتیازدهندگان : 62
|
مجموع امتیاز : 62