چاره اى جز سفر نيست
اين تقديرِ آدميـــست
سفر را انتهايى نيست
و تنهايى را مبداء اى
مادر من تنهايست
زمين و آسمان
درخت و جنگل
پرنده و شكوفه
توهّمى بيش نيستند...
هر چه هست رويايىست گاه شيرين
كمى ترش و گاه آنچنان تلخ كه پندارى اينك خوابيست
توهّمى بيش نيست
ما را چاره اى جز سفر ،همنشينى زيباتر از تنهايى و
رويايى شيرين، گاه
كمى
ترش و تلخ تر،، از زندگى نيست
تولدى ديگر در انتظارِ آدميست
تولد و مرگ را به اين آسانى كه پنداري
پايانى نيست
ما در آن سوى مكانها و تاريخ جريان داريم...

:: بازدید از این مطلب : 203
|
امتیاز مطلب : 107
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30